برای ستاره های وجودم
و حالا تصاویر ویژه از نی نی ها و من عاشق این عکس پایینی هستم اونی که پستونکشو می خواد منم تصاویری از آقای پدر راستی بابا جونتون ورزشکار و مربی و داور هست قربونش برم. بابا همیشه توی کارهای خونه و همچنین کشاورزی به مامان کمک می کنه.آخه مامان رشته اش مهندسی کشاورزی-گیاه پزشکی هست.اینم بابا در حال کمک: و این هم تصاویر من و بابا وقتی شما بدنیا نیومده بودین قربونتون بره مامان اول بابا که می خواست بیاد خواستگاری مامان بعد حالا پشت در رو نگاه کنین مامان منتظره باباست! بابا و مامان دل همدیگه رو می برن.و در طی یک سری حرکات عشقولان...
نویسنده :
مامان مهربون
1:02
شعر من
حرفایی با دخترام
نارگل و گلنارم.من و بابا هنوز عروسی نکردیم.یعنی رسما عروسی نکردیم.ولی شرعا زن و شوهریم.بگذریم.بابا رو بی نهایت تا دوست دارم.یه لحظه باهاش حرف نزنم آروم و قرار ندارم.روزایی که مشکل داره و نمی تونه باهام حرف بزنه خیلی سخت می گذره.مامان عذاب میکشه ولی به بابا نمیگه که بابا اذیت بشه.الان هم یکی از همون روزاست.حتی دوست ندارم برم توی میلم.چون بابا نمیتونه بیاد نت.من و بابا از هم دوریم.بابا نجف آباد هست و مامان رشت.شما ها هم اندازه 1نقطه توی دلم موندین تا بعد از ازدواج بابایی و من زود بیایین پیشمون.قربونتون برم. مامان
نویسنده :
مامان مهربون
22:46
خرید مامان
سلام گلکهام امروز با مادر جون و پدر جون رفتیم خرید.قبلا می خواستم واسه عید کت و دامن بپوشم.ولی امروز یه بلوز خوشم اومد خریدم.یه جای دیگه رفتیم 1عروسک خریدم نگه می دارم شما باهاش بازی کنین.فردا خاله اومد رشت با لب تابش عکسها رو براتون می ذارم.قربونتون و قربون بابای مهربونتون برم.دوستتون دارم. ...
نویسنده :
مامان مهربون
22:22
واکنش بابا درباره خرید عید من
امروز وقتی به بابا جونتون گفتم بلوز خریدم گفت:باید برقصی از شوهرت نترسی خیلی خنده ام گرفت.اخه باباتون تا حالا رقصمو ندیده! باباییتون خیلی ماهه.خیلی دوستش داشته باشید.
نویسنده :
مامان مهربون
22:18
سلام
سلام جوجو خوشملام مامان یه مدت کار داره.کمتر می تونم بیام وبلاگتون.از مامان دلگیر نشید. قربون جفتتون برم مامان ...
نویسنده :
مامان مهربون
20:56
شما یادتون نمیاد
شما یادتون نمیاد، آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی ! شما یادتون نمیاد، چرخ فلکی که چرخو فلکش رو میاورد ۴ تا جا بیشتر نداشت و با دست میچرخوندش. شما یادتون نمیاد، کاغذ باطله و نون خشکه میدادیم به نمکی ، نمک بهمون میداد بعدش هم نمک ید دار اومد که پیشرفت کرده بود نمک ید دار میداد، تابستونها هم دمپایی پاره میگرفت جوجه های رنگی میداد. شما یادتون نمیاد؛ جمعه شبا سریال جنگجویان کوهستان رو، فرداش همه تو مدرسه جوگیر بودیم. شما یادتون نمیاد، یک مدت از این مداد تراش رو میزی ها مد شده بود هرکی از اونا داشت خیلی با کلاس بود. شما یادتون نمیاد، سرمونو می گرفتیم جلوی پنکه می گفتیم: آ آ آ آ آ آآآآآ ...
نویسنده :
مامان مهربون
19:16
شعر براي ني ني هاي خودم
صبح كه از خواب پا ميشم اول آفتاب پا ميشم يه كمي ورزش ميكنم تو باغچه نرمش ميكنم صدا ميزنم مامان جون چايي رو بريز تو فنجون وقتي چايي رو نوشيدم مامانو بابارو بوسيدم ميرم به كودكستان خوشحال و شاد و خندان پاشوپاشو كوچولو ازپنجره نگاه كن باچشمان قشنگت به منظره نگاه كن اون بالا بالا خورشيد تابيده در آسمون يك رشته كوه پايين تر پايين تَرِش درختون نگاه كن اون دوردورا كبوتري مي پره شايد براي بلبل ازگل خبر مي ياره بهار آمد ميان كوچة ما و دستش را براي من تكان داد سوار يك دوچرخه بود و از دور به من خورجين سبزش را نشان داد كت و شوار سبزش گل گلی بود به روی آستينش شاپرک داشت ركابش چون پرستو دور میزد به جای زنگ، چرخش قاصدک ...
نویسنده :
مامان مهربون
13:17
فرزندان ایران
ما گلهاي خندانيم فرزندان ايرانيم ايران پاك خود را مانند جان مي دانيم ما بايد دانا باشيم هشيار و بينا باشيم از بهر حفظ ايران بايد توانا باشيم آباد باشي اي ايران آزاد باشي اي ايران از ما فرزندان خود دلشاد باشي اي ايران سروده آقاي عباس يميني شريف ...
نویسنده :
مامان مهربون
23:01